زیر آوار تنهایی رفتم

نفس ها فرو ریخت

شب ساکت شد

به روی شط وحشت برگی لرزانم

ریشه ات را بیاویز

من از صداها گذشتم

روشنی را رها کردم

رویای کلید از دستم افتاد

ستاره ها در سردی رگهام لرزیدند

خاک تپید

هوا موجی زد

علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند

میان دو دست تمناییم رویدی

در من تراویدی

آهنگ تاریک اندامت را شنیدم

سکوتم را شنیدی:

چون نسیمی از روی خودم برخواهم خاست

درها را خواهم گشود

در شب جاویدان خواهم وزید

فضای ما ابدیت بود

چشمانت را گشودی

شب در من فرود آمد

فرزانه