دعوت
مرا به خوردن عصرانه ای دعوت کن
من تشنه ی یک استکان محبت تو هستم
شیرینی لبخندت را به چشمانم تعارف کن
بگذار از نگاه شاد و مهربانت لبریز شوم
با من در باران قدم بزن و چتر لحظات دلواپسیم شو
فرزانه
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 19:30 توسط فرزانه
|